جدول جو
جدول جو

معنی دلیل گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

دلیل گرفتن
(کَ دَ)
استدلال. (از دهار). دلیل کردن، نتیجه گرفتن. نتیجه حاصل کردن، راهبر و راهنما بدست آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ یَ / یِ رَ تَ)
استرضاع. (از ترجمان القرآن جرجانی) (از تاج المصادر بیهقی). مظائره. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظئار. (منتهی الارب). اظئار. (از تاج المصادر بیهقی). رجوع به دایه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْمُ کَ دَ)
دیر معاقبه کردن. چشم پوشی کردن:
اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد
وآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَمْ مُ کَ دَ)
غمگین شدن. غمگین و ملول گشتن. مغموم و مهموم شدن. محزون و اندوهناک شدن. دلتنگ شدن. متأثر و ناراحت و اندوهگین گشتن بر اثر غربت و درد وطن یا فراق عزیزان و نظایر آن. و نیز متأثر شدن از حرف زنندۀ کسی. (از فرهنگ لغات عامیانه) : دلم گرفته است، محزونم. اندوهناکم:
مرا دل گرفت از چنین آشنایان
به جایی روم کآشنایی نبینم.
خاقانی.
ای غم از صحبت دیرین توام دل بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی.
سعدی.
دلم از صبحت شیراز بکلی بگرفت
وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم.
سعدی.
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 241).
غنی به ترک محبت بسی پشیمانم
ز زلف یار گرفتم دل و شدم دلگیر.
غنی (از آنندراج).
رجوع به گرفتن دل در ردیف خود و ذیل گرفتن شود، جری و شجاع شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). دلیر گشتن. دل یافتن. دل پیداکردن. جرأت یافتن:
به پیروزی ساوه شاه اندرون
گرفته دل و مست گشته به خون.
فردوسی.
ازآن دل گرفتند ایرانیان
ببستند ازبهر کینه میان.
فردوسی.
چنین دل گرفتید ازین یک سوار
که نزد شما یافت او زینهار.
فردوسی.
، رغبت کردن. (غیاث) ، بی میل شدن. زده شدن دل. دل زده شدن:
گهی گویی که حلوا دود گیرد
دل از حلوای شیرین زود گیرد.
نظامی.
، دردمند و بیمار شدن، قی کردن. (ناظم الاطباء) ، تخمه. رودل پیداکردن: طساء دل گرفتن از روغن و چربش. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملال گرفتن
تصویر ملال گرفتن
بیزارشدن: (میگونه بد انسان که ملالش گیرد میگو سخنی و در میانش میگو) (حافظ. 383)، اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ شدن قرمز گردیدن: ز چشم من زمین زان لعل گیرد که هر دم آسمانم نعل گیرد. (اسرارنامه. چا. گوهرین. 68)
فرهنگ لغت هوشیار
گرز گرفتن (زورخانه) ورزش باستانی کردن بوسیله میل گردانیدن میلهای چوبین نسبه سنگین بدورشانه گبورگه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گرفتن
تصویر دل گرفتن
غمگین شدن، ملول گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل گرفتن
تصویر میل گرفتن
((گِ رِ تَ))
ورزش باستانی کردن به وسیله میل، گرداندن میل های چوبی سنگین به دور شانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل گرفتن
تصویر دل گرفتن
((دِ. گِ رِ تَ))
کنایه از شجاع شدن، روحیه گرفتن
فرهنگ فارسی معین